Thursday, October 20, 2005
 

پاییز

حدود 20 سال پیش دل گرفته یکی از زیباترین غروبهای پاییزی خدارا، از دامنه‌ یکی از زیباترین کوهستانهای کردستان، نگاه‌ میکردم

پاییز

و غروب شاهکاریست ز آمیزش رنگ!
غم اگر بگذارد
چه‌ نشاط انگیز است
رنگ پاییزی این کوهستان.
اشک اگر بگذارد
دیده‌گانم به‌ افق خواهند یافت
رنگ زیبای گل رویاها
رنگ سرخ گل عشق.
باز به ‌چه‌ میاندیشد
دل سودازده‌ام که‌ سرشک
پشت دیواره‌ چشم
مشت گره ‌کرده‌ به‌در میکوبد،
موج در موج به ‌دریا ماند.
به‌دل گمشده‌ در شهر شلوغ
یا به‌ یاران عزیزی که‌ دژخیم گرفت.
یا بدان بختک شومی که‌خزید
تا که‌ بر سینه‌ی خلق چنبر زد.
یا که‌ این بغض گرانی که‌ چنین
پنجه‌ در ریشه‌ جان افکنده‌است
میوه‌ تلخ ملالت باریست کز ریشه صبر روییده‌است.
کو کجاست معجزه‌گر؟
وقت آن نیست که‌ حلوا سازد.
گوبیا!
‌حاصل باغ ز نقصان برهان
کین مویزان به‌ خزان افتادند!
آه‌!
غم اگر بگذارد
چه‌نشاط انگیزاست
طرح پاییزی این کوهستان