Saturday, December 03, 2005
 

اسکی و بچه‌ بد

چند روزی است که‌ برف میبارد. احساس آرامش و شادی را در نگاه و حرکات تک تک همکارانم بخوبی میبینم. زمستان و تعطیلات زمستانی و بازی و ورزش زمستانی از خطر فاجعه خشک و بی برف بودن نجات یافته‌است. مدتها بودکه‌ شایعه زمستان گرم لب و لوچه همکارانم را چنان برچیده بود که گرمترین جوکها، حتی با لهجه کج و معوج چو منی، هم نمیتوانست یخ لبشان را آب کند.
اسکی از مشهورترین و پرطرفدارترین ورزشهای، در تمام کشورهای اسکاندیناوی است. سوئدیها به‌ دلیل برتری انکار ناپذیر نروژیها در تمام مسابقات این رشته‌ ترجیح میدهند که‌ در مورد اسکی کمتر و اگر مجبور باشند درگوشی صحبت کنند، بااین حال نوادگان وایکینگها بدون شک از زمره‌ شیفتگان درجه اول سرسرو لیز خوردنند. بحث اسکی و برنامه‌ ریزی برای مرخصی زمستانی و تعریف داستانهای پر از هیجان و پرحادثه‌ از برنامه‌ اسکی سال قبل. تقریبأ در تمام طول سال از مهمترین موضوعات مورد بحث همکاران سوئدی من در پاوسهای قهوه است.
… ومن پس از اقامتی 14 ساله‌ در این قطب برفی هنوز حتی یک "سر" هم نخورده‌ام. نه‌ اینکه‌ دلم نخواهد. نه‌ اینکه‌ کم باشند کسانی که‌ از این بابت متلک بارم کنند. نه‌ اینکه‌ بچه‌ ها، خانه‌، کم برای اسکی غربزنند. نه‌ داستان گریز من از اسکی به‌ 30 سال قبل برمیگردد، بقول شاعر: "به روزگاری خوفی نشسته‌ بر دل …"
در یکی از روزهای عادی پاییز سال 1353 من که‌ اولین روزهای زندکی دانشجوییم را تجربه‌ میکردم در پیچ و خم راهروهای پیچ در پیچ و ساختمانهای پراکنده به‌ تحقیق و تفحص مشغول بودم. نکته‌ای که‌ ذهن آدم را پیش از هر چیزی بخود جذب میکرد وجود انواع اتاقهای دانشجویی بود. اتاق موسیقی، اتاق کوه، اتاق نقاشی …. هر یک از این اتاقها مرکز تجمع عده‌ای با تمایلات سیاسی فرهنگی مشترک بود. به هر حال از اسکی منحرف نشویم. من که‌ سر به‌ هر گوشه‌ای میکشیدم بسیاری از این اتاقها را کشف کرده‌ بودم. آن روز در گوشه‌ پرتی از ساختمان اصلی دانشگاه که‌ بگمانم اسمش ساختمان "مجتهدی بود" تابلوی دیدم که‌ برآن نوشته‌ بودند " اتاق اسکی " . در اتاق باز بود. جوانی همسن و سال خودم در گوشه ای ازاتاق پشت میز کوچکی نشسته‌ بود و کتاب میخواند. از سر کنجگاوی در زده‌ و وارد شدم. جوان که‌ پیدا بود مشتری چندانی ندارد با لبخند ملیحی خوشامد گفت و صندلی تعارف کرد. از احوالم پرسید و از اینکه‌ دانشگاه‌ را چطور دیده‌ام و چه‌ را بیشتر پسندیده‌ام و از چه انتقاد دارم و … من که‌ در این مدت تقریبأ به‌ همه اتاقهای هنری فرهنگی سرکشیده‌ بودم و فرمول رایج این بحثها را یاد گفته‌ بودم ، توانستم دوست اتاق اسکی را به‌ بحثی گرم و طولانی دعوت کنم. سرآخر از اتاق اسکی پرسیدم و شنیدم که‌:
اتاق اسکی در فصل زمستان هر هفته‌ یک برنامه اسکی ترتیب داده‌ و سعی میکند با جمع آوری و کسب امکانات و وسایل لازم شرایط شرکت و استفاده‌ دانشجویان را از این ورزش زیبا، پر تحرک و پر هیجان فراهم سازد. سپس دوست اسکی‌دوست من با توضیحات و تعاریف طولانی کوشید که تمایل و علاقه‌ من را به‌ ورزش اسکی جذب کند و در این کار تا آن اندازه موفق بود که‌ وقتی از اتاق اسکی بیرون آمدم کارت عضویتی در دست داشتم و اسمم را در لیست شرکت کنندگان در برنامه آموزشی که‌ قرار بود جمعه همان هفته‌ انجام شود نوشته‌ بودم.

عصر همان روز در کافه‌ دانشگاه یکی از دوستان کوردم را دیدم که‌ چند سالی از من بزرگتر بود و طی این مدت مدتها مرا با راهنمایها و کمک مستقیم یا غیر مستقیم یاری رسانده‌ بود. از هر دری سخن گفتیم و هنگامی که‌ پرسید، امروز چطور گذشته‌ ، با هیجان داستان دیدار اتاق اسکی و عضویتم را تعریف کردم دوستم که،‌ هرکجا هست خدا نگهدارش باد، مکثی کرد و نفس عمیقی کشید و سپس به‌ آرامی و شمرده‌ شمرده‌ گفت:
"میخواهی بری اسکی مبارک باشد اما بچه‌ ها اسکی نمیروند."
بیانش به‌ قدری واضح و "پر معنی" بود که‌ هیچ توضیح اضافی لازم نداشت. بچه ها اسکی نمیرند. معلومه‌ که‌ نمیرند. همه که‌ مثل من خام نیستند که‌ به‌ آسانی در دام نقل و شیرینی‌پراکنیهای عوامل رژیم قرار گیرند. چگونه‌ ممکن است که‌ " بچه‌ های خوب " به‌ ورزش اشرافی چون اسکی تمایل نشان دهند. چگونه‌ … خودبهتر دانی.
احساس کردم که‌ عرق سردی تمام بدم را خیس کرد. حالا چطور خودم را از این وضع نجات دهم. باخودم گفتم حماقتی کردی سریع نجنبی این لکه‌ ننگ به‌ آسانی پاک شدنی نیست. با عجله کارت اسکی را از جیبم درآوردم و درمقابل دیده‌گان دوست بزرگتر و بزرگوارم تکه‌ تکه‌ کردم و گفتم : خدارا شکر که‌ درسایه‌ دوستی چون تو از انحرافی بزرگ نجات یافتم و ….
لبخندی زد و گفت دوست واسه‌ همین خوبه‌ " دوست تو آن است که‌ ... " .

پس از 30 سال هنوز هم تا موضوع اسکی بمیان آید، اثرات آن عرق سرد آن روز را بر ستون فقراتم احساس میکنم و از خود میپرسم: راستی آیا بچه‌ های خوب هنوز هم اسکی نمیکنند؟